دلم می خواست کلاغ بودم















+تنهــــــــامیـــــان جمع +

پــــــــُرازدلتنگــی هـــای زنــــــانه

 

 

کلاغ دلش گرفته بود...


کلاغ سیاه پاپتی،


پرید روی شاخه درخت


و گفت غار و غار!


از یه جا صدا اومد


 زهر مار


بغض کلاغ ترکید،


یه قطره اشک از روی گونه هاش چکید


قطره اشک لا به لای پر های سیاهش 


گم شد و رفت،


یه تیکه سنگ از تو حیاط یه خونه اومد 


نشست رو سینه ی کلاغ


 
قلب کلاغ ترکید و کلاغ افتاد رو زمین


یه صدا اومد:اون کلاغ زشت و ببین


کلاغ چشماش تار شد،


همه جا رو سیاه میدید عین خودش


زشت و سیاه،


کلاغ مُرد


کسی نفهمید که کلاغ 


دلش خیلی گرفته بود


آخه شب قبل یه گربه 


بچه هاش و خورده بود


کلاغ هم دلی داشت،


همدم و همدلی داشت،


کلاغ هم عاشق بود،


کلاغ سیاه پاپتی و زشت و سیاه و خط خطی؛


واسه خودش کسی بود... 


کی از دل کلاغ با خبر بود؟


کی حالشو میفهمید


حیف کلاغ پاپتی،سیاه و زشت و خط خطی


راستی مگه ما آدما از دل هم خبر داریم؟


ما آدمای رنگارنگ،


زشت و قشنگ،


رد میشیم از کنار هم 


حرفای بیخود میزنیم،


خنده هامون شیشه ای،


درد دلامون الکی،عاشقیامون دروغکی


ما لای دودا گم شدیم،تصویرامون خیالیه ،


هر چی که داره مغزمون شکلای سوالیه..؟ 

 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


<-TagName->
نوشته شده در27 / 6 / 1391برچسب:,ساعت 21:17 توسط دختری ازجنس آرامش|